نوشته شده توسط : حسین سرلکی
سلام دوستان گلم ببخشید که مدتی نبودم شرمنده که نتوستم بیام و مطالب جدید بگذارم، مشکلی داشتم که نمیتونستم بیام تو وبلاگ که به شکر خدا حل شد به همین خاطر یه لینک واستون میفرستم که به جبران این همه تأخیر دانلود کنید و منو ببخشید دوستون دارم. www.hoseinsarlaki.xzn.ir/mp3.zip که این فایل محتوی چند آهنگ هست از رضا شیری, مهیار فاضلی دوست بسیار عزیزم, هلن, و مهسا ناوی. بازم دوستون دارم.

:: برچسب‌ها: مهیار فاضلی , هلن , مهسا ناوی , رضا شیری , حسین سرلکی , www , hoseinsarlaki , xzn , ir/mp3 , zip ,
:: بازدید از این مطلب : 273
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 10 اسفند 1398 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
>>>>>>>>>>>مردی ناخوش و خسته شده بود از اینکه باید هر روز به سر کار برود درحالیکه همسرش در خانه به سر میبرد >>>>>>>>و بعلاوه به او حسودیش شد، چرا که همسرش بسیاری تعاریف و آرزو و تبریک در روز زن دریافت کرده بود >>>>>>>> >>>>>>>دلش خواست که همسرش بفهمد که او چه کارهایی انجام میدهد >>>>>>>:پس آرزو کرد >>>>>> >>>>>>خدای عزیزم، من هر روز، روزی 8 ساعت سر کار میروم درحالیکه همسرم فقط در خانه میماند. میخواهم او بداند که من چه سختی را تحمل میکنم. پس تقاضا دارم که اجازه دهی بدن من و او با هم جابجا شود، تنها برای یک روز. آمین >> >>>>>>خداوند با حکمت بیکرانش آروزی مرد را برآورده کرد >>>>>>فردا صبح مرد به عنوان یک زن، از خواب بیدار شد >>>>>>از جایش برخاست >>>>>>برای همسرش صبحانه حاضر کرد، بچه ها را بیدار کرد >>>>>> >>>>>>لباس های مدرسه بچه ها را مرتب کرد، به آنها صبحانه داد >>>>>>ناهارشان را بسته بندی کرد، آنها را به مدرسه برد >>>>>>به خانه برگشت و لباسها را برای بردن به خشکشویی برداشت >>>>>>آنها را به خشکشویی داد و به بانک رفت تا حساب پس انداز باز کند >>>>>>به خواروبار فروشی رفت >>>>>>سپس خریدهایش را به خانه برد >>>>>>قبضها و صورتحسابها را پرداخت کرد و مانده حسابها را در دفتر خرج بررسی کرد >>>>>>جای خاک گربه را تمیز کرد و سگ را حمام کرد >>>>>>ساعت دقیقا 1 شد >>>>>>و با عجله تختها را مرتب کرد >>>>>>لباس ها را شست >>>>>>جاروبرقی کشید، گردگیری کرد و کف آشپزخانه را جارو و طی کشید >>>>>>به سرعت رفت به مدرسه تا بچه ها را بردارد و در راه خانه با هم بحث کردند >>>>>>شیر و کیک برایشان ریخت >>>>>>و بچه ها را سازماندهی کرد تا تکالیفشان را انجام دهند >>>>>>سپس میز اتو را برداشت و در حین تماشای تلویزیون لباس ها را اتو زد >>>>>>ساعت 4:30 بعدازظهر, >>>>>>سیب زمینیها را پوست کند و سبزی ها را برای درست کردن سالاد شست >>>>>>گوشت قل قلی درست کرد و لوبیاهای تازه را برای شام آماده کرد >>>>>>بعد از شام >>>>>>آشپزخانه را تمیز کرد و ماشین ظرفشویی را روشن کرد . >>>>>>لباسها را تا کرد، بچه ها را حمام کرد و آنها را خواباند >>>>>>ساعت 9 شب >>>>>>او بسیار خسته بود و با اینکه هنوز همه کارهای روزانه اش تمام نشده بود به تختخواب رفت تا عشق بازی کند >>>>>>صبح روز بعد >>>>>>:او بیدار شد و سریع کنار تختش زانو زد و گفت >>>>>>خدایا! من نمیدانستم که به چه چیزی داشتم می اندیشیدم. من خیلی اشتباه کردم که به خانه ماندن همسرم حسودی می کردم. خواهش میکنم، آه، آه، لطفا بیا قرارمان را برگردانیم. آمین >>>>>>:خداوند با حکمت بیکرانش پاسخ داد >>>>>>پسرم میدانم که اکنون درس خود را آموختی و من خوشحال خواهم شد که همه چیز را به روال گذشته اش بازگردانم. اما تو باید 9 ماه صبر کنی چرا که دیشب باردار شدی

:: برچسب‌ها: مرد , خسته , یک روز زنانه , باردار شدی , صبحانه , خشکشویی , ,
:: بازدید از این مطلب : 152
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی

yz82



:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
داستان موسيقي ايران، داستاني است پر از فراز و نشيب و در اين ميان آنچه ما را به مبدا پيدايش اين هنر نزديك مي‌كند كشف ني‌هاي استخواني مربوط به هزاره‌هاي قبل از ميلاد است كه در نوع خود ابتدايي‌ترين و اولين نمونه‌هاي سازهاي موسيقي محسوب شود، شادروان حسن مشحون معتقد است، از زماني كه بشر توانست انفعالات دروني خود را به وسيله‌ صدا نمايش دهد و وزن را از صداهاي منظم و مختلف طبيعت به دست آورد، موسيقي را به وجود آورد زيرا جهان پر از اصوات است و عالم خلقت بر توازن و انتظام استوار است. چون تشخيص موزون از غير موزون در طبيعت بشر است ، و هر چيز موزون مطابق طبع انسان است . آواز ، رقص ، شعر كه هر سه موزونند و مورد پسند بشر ؛ از همان دوران قديم به صورت آداب و رسوم جزو زندگي ملل دنيا درآمدند ؛ با پيشرفت تمدن و با اختراع آلات و ادوات موسيقي بشر از نواهايي كه در ذهنش حالت دلپذير ايجاد مي كرد تقليد نمود و با سرودهاي مذهبي به نيايش رب النوع ها پرداخت و موسيقي را ركن اصلي دين قرار داد و از رقص و آوازهاي ضربي و غير ضربي در جشن و سرور و مراسم مذهبي خود استفاده نمود. پس ريشه موسيقي به عهد كهن ارتباط دارد، موسيقي صوتي با سخن به وجود آمده است و در واقع همان روزي كه انسان توانست براي نخستين بار خوشي‌ها و رنج‌هاي خود را با صدا نمايش دهد، مبدا موسيقي است. سرگذشت هنر ايران از جمله موسيقي آن را مي توان به دو بخش تقسيم كرد : دوره نخست : از آمدن نژاد آريايي به سرزمين ايران تا پايان دوره ساساني دوره دوم : از طلوع اسلام تا عصر حاضر در مورد دوره نخست ، آنچه درباره انديشه ، عواطف و احساسات هنر آريائيان گفته مي شود به سبب فقدان آثار مدون و اسناد معتبر به ناگزير مبني بر حدس و گمان خواهد بود ، اكنون بيشتر اطلاعات ما از ايران قديم غير از روايات دانشمندان و مورخين شرقي و ادباي دوره اسلامي و اندكي از كتب ايران پيش از اسلام كه از اواخر عهد ساساني باقي مانده ، از منابع خارجي و تحقيق و تتبع شرق شناسان است. هيچ ملتي بدون اقتباس و استفاده و ياري جستن از ديگران نتوانسته به درجات عالي از تمدن دست يابد و هر ملتي بنابر نيازها و شرايط محيطي خويش و با انديشه و ذوق و توانائي هاي خود چيزهائي بوجود آورده كه در طول زمان در نتيجه برخورد و ارتباط و در آميختن با ملت هاي ديگر ، به ديگران منتقل شده است. ايرانيان از ملت هائي هستند كه در اين اقتباس و تصرف در آن توانائي و ذوق و پسند خود را در طول تاريخ به ثبوت رسانيده و آن چه را اخذ كرده اند به صورتي بهتر و خوشايندتر در آورده و بدان رنگ ملي داده اند. ابن خلدون نيز پيرامون اهميت دادن سلسله‌هاي تاريخي ايران به موسيقي مي‌نويسد: موسيقي نزد ايرانيان پيش از اسلام مطلوب و محبوب بود و رواج بسيار داشت. پادشاهان توجه و علاقه‌ي زيادي به اهل موسيقي مبذول مي‌نمودند و خنياگران و موسيقيدانان را در دربار سلاطين ايران منزلت و مقامي بس ارجمند بوده است. براي روشن شدن اين موضوع و با توجه به آميزش و ارتباط ملت هاي متمدني كه در قلمرو هخامنشيان مي زيستند و ديگر مللي كه به ايران ارتباط داشتند ؛ ابتدا در مورد تمدن هائي صحبت خواهيم كرد كه از لحاظ هنر موسيقي داراي غناي فرهنگي بوده اند. تمدن سومري : سومري ها داراي تمدن كهن بودند ؛ و اسباب و آلات موسيقي كه در حفاري هاي سرزمين كلده و شهر اور كشف شده تا حدودي سابقه و ريشه موسيقي آسيا به ويژه مردم آسياي غربي را روشن كرده است. در داخل آرامگاه يكي از پادشاهان سومري نقش برجسته اي است كه يك نوازنده چنگ و زني را در حال رقص نشان مي دهد ، نيز در كاوشهاي انجام شده در اور دو ستون كشف شده كه بر آن آهنگ موسيقي نقش شده است. از وسايل مرسوم در اين تمدن مي توان طبل و چنگ و ني را نام برد. تمدن كلده (بابل جديد) : اين تمدن نسبت به ملل همسايه سمت مربي داشته و ملل قديم از علوم و صنايع و هنر آنان برخوردار بوده اند ، از آثار بدست آمده در حفاري ها و تحقيقات دانشمندان معلوم گرديده كه اسباب و آلات موسيقي اين دوره عبارت بودند از ني ، فلوت ، شيپور ، عود ، طبل و قانون. در مورد ادوات موسيقي دوران‌هاي هخامنشي و پيش از اسلام نيز ، از سازهايي چون نقاره، شيپور، ني، بربط، تنبك، كوس، كرناي، سرنا، دمامه، خم، جلجل و گاودمن نام برده شده است. به عنوان نمونه در شاهنامه مي‌خوانيم : خروش آمد و ناله كرناي برفتند گردان لشكر ز جاي يا منوچهري مي‌گويد : ز فرياد خرمهره و گام دم الاله بر امد ز رويينه خم در يك تجزيه و تحليلي كلي ،اطلاعاتي كه شاهنامه از ابزارهاي موسيقي دوران‌هاي تاريخي و اسلامي به ما منتقل مي‌كند به مراتب بيشتر از ساير منابع تاريخي است چرا كه فردوسي با توجه به سرايش شاهنامه در وزن حماسي در پيروزي ايرانيان سازهاي شاد و مناسب و در جنگ‌ها موسيقي عزا و سوگ‌ها را به كار مي‌برد. كهن ترين آثار شعر و موسيقي نژاد آريا : ۱ – وداها يا كتابهاي مقدس هندي ها ۲ – اوستا : كتاب مذهبي زرتشتيان و از كهن ترين آثار ادبي و مذهبي ايرانيان است ، در زمان هخامنشيان دو نسخه رسمي از اوستا موجود بوده كه يكي را اسكندر ضمن آتش زدن كاخ هاي سلطنتي پارس سوزاند و نسخه ديگر به دست يوناني ها افتاد و آنان پس از استفاده از قسمت هاي علمي آن كه به نجوم و پزشكي و موسيقي و امثال اين ها مربوط مي شد ، آن را سوزاندند. كهن ترين قسمت اوستا گاتها است كه از خود زرتشت است ، و هنگام نيايش اهورامزدا آن را به آهنگ و آواز مي خواندند و اين قديمي ترين ميراث مدون ما ، در شعر و موسيقي است. همچنين در زمينه اجراي موسيقي و آواز مي توان به اين نكته اشاره نمود كه در ايران باستان هر يك از روزهاي ماه نامي خاص داشت كه به اسامي فرشتگان بود و روز شانزدهم ماه هفتم سال به نام (مهر) بود و دراين روز جشن بزرگي برپا مي داشتند ، كه پس از نوروز بزرگترين جشن ايرانيان بود ، اين جشن شش روز طول مي كشيد و به روز بيست و يك كه آن را ( رام روز) مي ناميدند ختم مي شد. آغاز مهرگان را مهرگان عام مي گفتند و روز انجام آنرا مهرگان خاص مي ناميدند. مراسم جشن مهرگان در دوره ساسانيان كه سخت پايبند مذهب و دستورات كتاب مقدس زرتشت (اوستا) بودند به بهترين وجه و با شكوه تمام انجام مي شد. در اين دوره سرايندگان موظف بودند كه براي هر روز آهنگي نو بسازند و با سرودن شاعران در آميزند و بنوازند و بخوانند و هر يك از اين نغمه ها به نام همان روز ناميده مي شد. « مهرگان بزرگ » و « مهرگان خردك » كه نام دو لحن از موسيقي قديمي و اصيل ايراني است از يادگارهاي آن دوره است.بعيد نسيت كه "مقام مهرگاني" بعد ها به "مهرباني" تغيير نام داده باشد و اكنون لحني به نام "مهرباني" در دستگاه ماهور و همان آهنگ با مختصر تغيير حالتي به نام هاي "چهارپاره" و "چهارباغ" در ابوعطاي شور متداول است. حكيم نظامي گنجوي در خسرو و شيرين ميان سي و يك لحن باربد ، لحن دوازدهم را "مهرگاني" نام برده است و گويد: چو نو كردي نواي "مهرگاني" ببردي هوش خلق از مهرباني ساسانيان و شعر و موسيقي در دوره آنان : دوره ساساني را مي توان دوران شكوفايي موسيقي در ايران باستان دانست. زيرا اغلب شهرياران ساساني، نه تنها دوستدار موسيقي بودند بلكه بسياري از آنها، خود با موسيقي كاملا آشنايي داشتند. در زمان شهرياري خسرو پرويز با زمينه اي كه از گذشته فراهم شده بود و استادان ماهري كه در زمينه موسيقي به وجود آمده بودند؛ عصر طلايي موسيقي ايران است. تمدن و فرهنگ اين دوره آخرين تجلي تمدن و صنعت و هنر كهن ايران و مكمل تمدن هخامنشي بود . بنابر مدارك موجود جشن هاي علمي و فرهنگي و هنري عهد ساسانيان به مراتب بيش از ادوار قبل بود ، از جمله جنبش علمي هنري كه از زمان انوشيروان به منتهاي درجه خود رسيد و هنر موسيقي كه از زمان اردشير بابكان مورد حمايت و توجه قرار گرفته بود و در زمان بهرام گور و خسروپرويز رو به پيشرفت و ترقي نهاد. براي اطلاع از چگونگي موسيقي در اين دوره بايد به ادبيات و ركن اساسي آن يعني شعر پرداخت كه در قديم شعر و موسيقي توام بوده است. ازجمله آثار برجسته ادبي ساسانيان ، سرود (كركوي) با مزمون زير بوده : شاها ، خدا يگانا – به آفرين شاهي افــروخـتـــه بادا روشنـــايي عالمگير باد هوش گرشاسب همي پــــر است ازجـــــوش نـــــوش كـــن ، مـــــي نوش هميشه نيكي كن نيكوكارباش كه ديـروز و ديشب گـــذشت شاها ، خدا يگانا – به آفرين شاهي از ديگر دلايلي كه مي تواند غناي فرهنگ و موسيقي دوره ساسانيان را به اثبات رساند گوشه هايي از دستگاه هاي موسيقي بوده كه اكنون نيز نواخته مي شود از جمله "خسرواني" ، "اورامن" و پهلوي. و همچنين ماني دانشمند ايراني را ازموسيقي دانان نوشته اند ؛ اعتبار و اهميت موسيقي در عهد ساساني از آئين مزدك نيز نمودار است. مزدك در اصول دين خود چنين آورده است كه : خداوند آسمان ها مانند پادشاهي بر تخت نشسته و چهار قوه يعني ( شعور – عقل – حافظه – شادي ) در پيش او ايستاده اند. قراردادن يكي از نيروهاي معنوي چهارگانه ، كه قوه شادي و نماينده موسيقي است در رديف سه قوه ديگر دليل بر اهميت موسيقي نزد ايرانيان آن دوره است. هنر موسيقي در روزگار ساساني تا آنجا رشد يافت كه علاوه بر آوازها كه داراي اسمي ويژه بودند ؛ ترانه هاي ضربي كه براي آنها شعر ساخته نشده بود نيز نامي داشتند، مانند پيش درآمد هاي امروزي. موسيقي دانان عصر ساسانيان : از موسيقي دان هاي معروف خسرو پرويزعلاوه بر باربد كه همه ما كمابيش داستان هايي درباره وي شنيده ايم مي توان به زني به نام نكيسا نيز اشاره كرد كه چنگ مي نواخته و به او لقب "چنگي خسرو پرويز " داده بودند. موسيقي دان هاي ديگر ساساني عبارتند از: سركش، بامشاد، رامتين، آزاد وار چنگي، كوسان نواگر، آفرين، خاركش، خسرواني و كاسه گر. باربد : يكي از اين موسيقي دان هاي معروف خسرو پرويز، باربُد(بَربُد) بوده كه بسياري از الحان و نواهاي موسيقي را كه هنوز بعضي ار آن ها با همان نام در رديف دستگاه هاي موسيقي كنوني ما باقي مانده است از ساخته ها و پرداخته هاي او مي دانند و برخي اختراع "مقامات" را به او نسبت مي دهند ؛ او براي هر روز از سي روز ماه، لحني ساخته بود كه آن را "سي لحن باربد" نام نهادند و براي سيصد و شصت روز از سال، سيصد و شصت لحن ساخته بود.هم چنين براي هفت روز هفته نيز، هفت آهنگ به نام "خسرواني" ساخت كه هر روز، يكي را اجرا مي كرده است. او بربت(عود) مي نواخته و زادگاهش را جهرم فارس ذكر كرده اند. داستان هايي كه به باربد نسبت داده اند اغلب جالب اند. از آن جمله اين كه: باربد بسيار تلاش مي كرد كه به ديدار خسرو پرويز برسد ولي بر اثر حسادت فردي به نام سركش(سرکيس) كه رييس موسيقي دان هاي دربار بوده، نمي توانسته با خسرو پرويز ديدار كند تا اينكه با موافقت مَردويِه باغبان اختصاصي شهريار ساساني، موفق مي شود در بالاي درختي،مشرف بر تخت گاه شهريار پنهان شود و با هنر نمايي خود، مورد توجه شهريار ساسانی قرار گيرد. يا داستان ديگري در رابطه با مرگ شبديز، اسب محبوب خسرو پرويز، كه هيچ كسي جرات نمي كرده است مرگ شبديز را به خسرو پرويز اطلاع دهد ولي باربد با خواندن شعري آهنگين و نواختن آهنگي غم انگيز به آن اشاره مي كند. يا داستان ديگری در رابطه با زنداني شدن خسرو پرويز به وسيله پسرش شيرويه است كه وقتي باربد از اين كار مطلع شد و حال زار خسرو را در زندان ديد، چهار انگشت دست چپ خود را بريد تا نتواند پرده هاي ساز را بگيرد و ساز خود را نيز سوزاند. سي لحن باربُد : آرايش خورشيد، آيين جمشيد، اورنگي، باغ شيرين، تخت تاقديس، حقه كاووسي، راح و روح، رامش جان، سبز در سبز، سروستان، سرو سهي، شادان مرواريد، شبديز، شب فرخ، قفل رومي، گنج ساخته(گنج سوخته)، گنج بادآورد، كين ايرج، كين سياوش، ماه بركوهان، مشك دانه، مرواي نيك، مشك مالي، مهرگاني، ناقوسي، نوبهاري، نوشين، باده، نيم روز، نخجيره گان، گنج كاروان. داستان آشنايي خسروپرويز با باربد : خسرو نوای شيرين بيت الغزل را شنيد. جام را به كنار نهاد و گفت: سبز در سبز؟ باز ندا آمد. بيتی ديگر سروده شد. نوا از بالای درختی می آمد. خسرو نزديكتر شد. گفت كيستی؟ جواب آمد: باربد! و دوباره نواخت. صدای ترانه هايش چقدر دلنشين بود! خسرو بار ديگر جام گرفت. به بالای درخت نگاه كرد. هيچ نديد. نوازنده می خواند و بربط می نواخت. ترانه به پايان رسيد. خسرو بانگ برآورد: بيرون آی! باربد از درخت به زير آمد. جامه پرنيان سبز رنگی پوشيده بود. همچون بلبل ِ مست می خراميد. نزديك آمد. در مقابل شاه به خاك افتاد. خسرو پرسيد: نامت چه بود؟ گفت: باربد. خسرو باز گفت: بار ديگر سبز در سبز را بنواز… باربد عود به دست گرفت و نواخت. *** خسرو غمگين بود. در مداين بود ولی دلش هر لحظه می خواست به جانب ارمنستان پرواز كند. آنجا كه دلبرش خانه داشت. خيال شيرين يك دم خسرو را راحت نمی گذاشت. باربد را فراخواند. باربد به حضور رسيد. سی ترانه از ميان آوازهايش گزين كرد. سرود و نواخت. چو باد از گنج باداورد راندی ز هر بادی لبش كنجی فشاندی … چو تخت طاقديسی ساز كردی بهشت از طاقها در باز كردی … و گر سرو سهی را ساز دادی سهی سروش به خون خط باز دادی … چو كردی باغ شيرين را شكربار درخت تلخ را شيرين شدی بار خسرو نام شيرين شنيد. غمش تازه شد. باربد نواخت. خسرو جرعه ای نوشيد و با ياد شيرين به خواب رفت. *** ای باربد! برای امروز چه نوايی داری؟ باربد برای هر روز سال نغمه ای داشت. يكی از دستان هايش را اجرا كرد. روز ها كه می گذرد باربد نغمه ای تازه ساز می كند. هر روز از پس روز ديگر با ترانه های باربد طی می شود. خورشيد گويی تا نغمه ای از باربد نشنود غروب نمی كند. خسرو گويا تا نوايی از دست بربط نواز به گوش جان نگيرد به خواب نخواهد رفت. در اين شب باربد نوايی می سازد و خسرو و شيرين را به هم می رساند… شيرين به پشت پرده خزيد. خسرو به تخت شاهی نشست. باربد از زبان خسرو تصنيفی خواند. از غم فراق يار ناليد. دل شيرين از پس پرده لرزيد. نوبت به نكيسا رسيد. او سرودی از زبان شيرين خواند. چنگ نواخت. شيرين وصف حال خود را می شنيد. نوبت به باربد رسيد. از زبان خسرو سرود خواند و نكيسا در جوابش از قول شيرين ترانه سرود. مجلس اوج گرفت. باربد با نوايی دل انگيز پرده را پس راند. روی بربطش مضراب ريز زد. شيرين بيرون آمد. خسرو به چهره شيرين نگاه كرد. هيچ نگفت. نوای بربط باربد و چنگ نكيسا گويای احوال بود. خسرو قدمی به جلو برداشت. نوای بربط و چنگ يك دم قطع نمی شد. شيرين گامی به جلو آمد. به هم رسيدند. خسرو شيرين را در آغوش گرفت. باربد از نواختن باز ایستاد. عود را به دست گرفت و از مجلس بيرون رفت. به زير درخت سدر رسيد. دلش شادمان بود. بربط را بر كناره درخت سدر ايستاند. به زمين نشست. دراز كشيد. چشمش را بست. خوابيد… صبح شد. سپيده دميد. باربد بيدار شد. بوی رياحين به مشام می رسيد. باربد بو كشيد. چرخيد. به خودش نگاهی كرد. لباس گرانقدر خسرو رويش بود. *** خسرو ناله دردناكی كرد. به ياد آورد كه چگونه با اسب تيزگامش شبديز، چهار ركن ِ هفت اقليم را در نورديده بود. اسبی كه می تاخت و زمين را چاك چاك می كرد اكنون در بستر بيماری بود. خسرو افسوس خورد. از غم شبديز دلش به درد آمد. به سمت در نگاه كرد. باربد داخل شد. بربط به دست داشت. خسرو لبخند كمرنگی زد. باربد بی مقدمه نواخت. تصنيف غمگينی خواند. در تصنيفش وصف شبديز می كرد. از بلند پروازيهايش می گفت. می گريست و می نواخت و می خواند. خسرو دانست كه شبديز ديگر زنده نيست. ترانه غمناك باربد كمی از اندوه خسرو كاست. روزهای بدی بود برای باربد و خسرو و شيرين و… همه چيز چون جنبيدن پلك چشم زير و رو شد. خسرو پرويز در دخمه ای محبوس شد. اين نيرنگ پسرش شيرويه بود كه به حيله، تاج و تخت را از پدر ستاند. خسرو اسير شد. شيرين در غمی جانگاه سوخت و فنا شد. باربد گريخت. خسرو به گذشته انديشيد. ياد شبديز و شيرين و شاپور و فرهاد و باربد و نكيسا و شكر و گلگون و مريم و مهين بانو و دیگران در ذهنش متجلی شد. اين همه چگونه به طرفه العين از ميان رفت؟ نه… يكی هنوز پا برجا بود: باربد! باربد خودش را به پشت ديوار زندان رساند. رنگش پريده بود. نشست. به ديوار تكيه داد. او نبايد به سادگی فنا می شد. مضراب گرفت و برای پادشاهی كه تاج و تختش را از دست داده بود نغمه غمگين ديگری سرود. خسرو از داخل زندان تصنیف غم انگیزی شنید. صدای آشنای بربط بود. دلش لرزيد. شادمان شد. يادگارهايش هنوز به كام فنا كشيده نشده بود. باربد همچنان نواخت. اين غزل خداحافظی بود. ديدار نخستين را به ياد آورد. برای خسرو نواخت . غمگينانه گفت: بدرود… خسرو تاب نياورد. به خود پيچيد و بغضش را فرو داد. باربد، بربط را به كناری نهاد. خنجر بركشيد و به ناگاه چهار انگشت دستش را بريد. سپس با دست ديگرش بربط را برداشت و رهسپار خانه شد. آتشی برافروخت. سازهايش را به كام آتش داد. باربد سوخت. جسمش تمام شد. ياد بربط نوازی اش اما هميشه جاويدان ماند.

:: برچسب‌ها: داستان , موسیقی , ایران , باربد , بربت , اشکانیان , ساسانیان , اوستا , سرودهای مذهبی زرتشتیان , ,
:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 10 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
*پيشنهادي جالب از يک هم ميهن درباره امارات*

*يکي از هم ميهنان در پيشنهادي جالب با توجه به مسائل اخير پيش آمده و
گستاخيهاي امارات نوشت:*

*چرا اسم خيابان ظفر را به "خليج فارس" عوض نميکنند تا امارات مجبور بشه براي
آدرس سفارتش از اين اسم استفاده کنه ؟ *

*در ضمن يه بخشنامه هم به پست بدهند که هر نامه اي به اين آدرس بود اگر اسم
خليج فارس را ننوشته بود با ذکر علت به فرستنده ارجاع بدهند....!!*

اگر شما هم از این پیشنهاد خوشتون اومد لطفا این مطلب رو برای دوستان خود ایمیل کنید یا لینک مربوط به این مطلب در این وبلاگ رو برای دوستان و آشنایان خود بفرستید.



:: بازدید از این مطلب : 174
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی




0b4SwJSu8.gif

فرهنگ سازي كار تيمي

در مهد کودکهای ایران 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره گرگه و .... ادامه بازی.
بچه ها هم همدیگر رو  هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.

با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هرکی باید به فکر خودش باشه.

در مهد کودکهای ژاپن 9 صندلی میذارن و به 10 بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین.
لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که
 كل تيم  10 نفره  روي 9 تا صندلي جا بشن و كسي بي صندلي نمونه.
بعد 10 نفر روی 8 صندلي،
بعد 10 نفر روی 7 صندلي و  همینطور تا آخر.

با این بازی اونا به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر رو یاد میدن

humpday1.gif
سرعت اینترنت تو ایرانو حال کن اولیم  ها فقط باید جدول را سروته بگیری

image001.png.




:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام
است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز
بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را
در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را
بنوشیم حرام می شود؟
بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می
آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی
ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!

مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری
نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما
من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!

 

با تشکر از ماهنامه علم و فرهنگ ویژه نابینایان 

 

 

www.elmofarhangvraille.com



:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
در گذشته های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمین مادری مسلط شد. او بد خواه و
در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بد خواه تر و زیرک تر. به
او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه
بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد
تا در سراسر شهرها و دیهات ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و
سواد آموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیاتها را به سه برابر افزایش
داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان
کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با
این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم
ممنوع اعلام شد. پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا
خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید
اعلیحضرت. به بند گوزیدن دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی
اعتراضشان را خالی کنند. و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند
که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین
خودش در آورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه
مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمیست. و بی ارزش بودن
جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن پرستی شاه است اما دیگر منع
چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می تواند در تمام مستراح
های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسواد تر بودند داد سخن دادند که
تازه جانم خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن
نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می
کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می دادند و
خودشان را روشنفکر می نامیدند. وگفتند تازه مگر خود شاه نمی گوزد. جک های
بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده, یا برای کنترل بر
روده اش چوب پنبه به ماتحتش فرو کرده, یا مثل سگ بو کشان دماغش را به
سوراخ کون مردم می چسباند واینها را برای هم اس ام اس کردند و کلی
خندیدند.نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را
تضمین کنند. هر از چند گاهی بی خبر به مستراح ها یورش می بردند و افراد
گوزو را دستگیر می کردند و به منکرات می بردند. اما مردم همچنان به چسیدن
و گوزیدن در خفا ادامه می دادند و این صداهای بویناک روده شان را اعتراضی
عظیم به حکومت می دانستند. مردم به صحراها می رفتند و می گوزیدند. در کوچه
های شهر نگاهی به این ور و آنور می انداختند و پیفی می دادند. حتی مهمانی
های زیر زمینی می گرفتند لوبیا می خوردند و گروپ گوز راه می نداختند. بعد
از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس
دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی
خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می
دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان
را گوزو کرده اند.


:: بازدید از این مطلب : 302
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
       روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که بهش یه درس به یاد موندنی بده
       راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از
اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه .
       شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
       استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
       شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
       پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه .
رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه
بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست
اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
       استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ
داد : " کاملا معمولی بود . "
       پیر هندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با
آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که
هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی
تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یه دریا باشی تا یه لیوان آب"


:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسین سرلکی
سلام دوستان این مطلبی که بعد نوشته های من میبینید واقعا جای تأسف داره

واقعا متأسفم برای خودمون....

بنیاد جهانی ویکی پدیا، ده شخصیت بزرگ هزاره دوم را که بر جهان اثر
گذاشتند، معرفی کرد.
 یوهان سباستین پری باخ، مدیر این موسسه اعلام کرد، به هر کدام از
کشورهایی که دانشمندان آن جایزه «ویکی سال» را دریافت کنند، ده میلیون
دلار جایزه اهدا می‌کند.

براساس اعلام این موسسه جهانی، ده شخصیت برتر هزاره قبل چنین معرفی شدند:


آلبرت اینشتین، ریاضیدان آمریکایی

بیل گیتس، مخترع آمریکایی

مولوی، شاعر و ترانه‌سرای اهل ترکیه!!!!

زکریای رازی، دانشمند بزرگ عرب!!!!!

حکیم عمر خیام،  دانشمند بزرگ افغانی!!!!!

اسحاق نیوتن، دانشمند بزرگ انگلیسی

ابن سینا، دانشمند و پزشک عربستان سعودی!!!!!

فردوسی طوسی، شاعر بزرگ روسی!!!!!

فردریش نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی

دکتر کامران وفا، فیزیکدان بزرگ آمریکایی!!!!!



گریستن بر بی هویتی کوچکترین فرجامهاست


 گریـــــــــــه کنید ایرانیها


:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 فروردين 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد